...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

اتاق شماره نبودنت 2


7
حتی مرگ
نمی تواند مرا
از این دنیا ببرد
آنطور که تو مرا کُشتی

8
بهار
هار می شود
و این حساسیت تقویم است به نبودنت

9
پرنده ای درونم
اوج می گیرد
برای سقوط
اگر تو درخت امن من نباشی

10
بی تو شاید
شب هایم چون پروانه ای
از پیله بیرون بیایند و روز شوند
اما
به روی دوش روزهایم
پیله هایی سیاه
سنگینی می کند

11
نبودنت می نشیند
چون گلوله ای
بر قلبم
حالا قلبی که پمپاژ می کند
تا نمیرد
مثل سگ می میرد

12
به جهنم
که
تنهایم
عاقبت این تویی
که باید در من بمیری

 

[ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 17:42 ] [ باران ] [ ]

اتاق شماره نبودنت 1

1
قهر کرده است
اخم کرده است
بی تو
چقدر هم خودش را گرفته؛
دلم

2
دیگر نه هیچ مهره ای مهم است
نه هیچ آسی
نه هیچ جفت شیشی
من بی تو
بازنده ی همیشگی ام
قواعد بازی هر چه می خواهد باشد

3
بارم سنگین است
و به اندازه یک مرگ
خالی ام
یک چمدان نبودنت
تمام چیزی است که از تو دارم

4
هیچ چیزی نمی خواهم
از اتاقم بروید بیرون
در را هم ببندید
فقط بگذارید تنها باشم
دیوانه شده ام که کسی
کاری به کارهایم نداشته باشد

5
به آرامش فکر نمی کردم
عاشقت که شدم
می دانستم غرق می شوم
چون قایق شکسته ای
که دلش را به دریا زده است

6
تا می روی
این غم های لعنتی پسر خاله می شوند
دست می اندازند دور گردنم و
چنگ می اندازند بیخ گلویم

 

[ دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 12:18 ] [ باران ] [ ]

سکوت میکنم...

در دلم غوغایی ست

از جنس باران

در دلم همهمه ایست که پایانی ندارد

که تمام من را پر کرده است

تمام هستی ام

ومن

در این همهمه در کنار صداهای مبهم

صداهایی که خلوتم را غوغایی کرده اند

سکوت میکنم

میشنوم

سکوت را

و چه دلنشین است

آهنگ بی صدایی......

[ چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 19:14 ] [ باران ] [ ]

خانه نشینم کرد

دور شدم

دور تر از دور دست ها

پس ...

رد پایم را جستجو نکن

دیگر ردی نمی بینی

خانه نشینم کرد

آنکه برایش خانه ای از عشق ساختم ...

[ جمعه 28 تير 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه,شعر کوتاه,شعر کوتاه عاشقانه غمگین, ] [ 4:49 ] [ باران ] [ ]

بنفشه ها زیر پا له شدند

به خرداد بی‌شکوفه اعتباری هست؟!

حالا این باران هی بتازد به گل‌های بی‌پناه گیلاس‌های نورسیده

 که چه؟؟

 نه فروردینِ من

بهار تمام شد؛

 به همین راحتی

 اردیبهشت هم از کف پرید؛

 پیش از آن‌که گفته باشم دوســــــــــتت دارم

بفشه‌ها زیرِ پا له شدند!

کامران فریدی

[ پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 14:32 ] [ باران ] [ ]

تمام دل...تمام شد

تو را

    به تمامی فراموش کرده‌ام

             مگر، چشم‌هایت را....

                             که تمامِ تو بود!

آمدی بشنوی بمانی

آمدی شنیدی، رفتی!

حالا سال‌هاست دیگر

کسی از لب‌هام نشنیدَه‌ست: "دوستت دارم" 

[ پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 22:53 ] [ باران ] [ ]

سراب

هنوز هم دل

اسیر اولین نگاه توست

 چه کردی با دلم

 که این چنین

جادوی چشمانت مرا

در خود غرق کرده است

 مرا با غم

رها کردی و رفتی

 بی چاره دلم

که فریب خورد

 فریب سراب چشم های تو را..

 

[ شنبه 18 خرداد 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 20:45 ] [ باران ] [ ]

محبوب

خورشیدی که تو را گرم می کند
بر من خواهد تابید...


ماهی که به تو لبخند می زند
برای من از تو خواهد گفت...


آسمانی که سقف تو ست
با من مهربان خواهد بود...


زمین زیر پای تو
بستر من است...


چقدر به هم نزدیکیم
محبــــــــــوب من...

[ یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 12:42 ] [ باران ] [ ]

الفبای نام تو

 

 

هزار عاشقانهي آرام

در الفبايِ نامِ توست

 

اين چند حرفِ کوچک

آري همين حروفِ بيحرف


صدايت که ميزنم

گلستان ميشود

 

زمينِ خشکِ بايري که دور از دستهاي تو

زبان باز کرده و جان ميداد پيش از اين


 

صدايت که ميزنم

سعدي شکوفه ميدهد از گلهايي که در نامت جوانه کردهاند

 

شاعر ميشوم

باغبانِ واژههاي مقدست

 


صدايت که مي
زنم

رودي ميشوم در آستانهي دريا

 

اناري تَرَک خورده، که شوقِ رسيدن دارد

زمستاني که بيهوا بهار ميشود

 


بوی گیلاس
های نورسیدهای

عطر آفتابگردانهایی که رو به تو گرداندهاند

 

صدایت که میزنم

غوطهور ميشوم در الفبايِ نامت !

[ سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 12:40 ] [ باران ] [ ]

کاش...

با هر "کاش"

"چشمهـــــــــــــایت" را

مجسم میکنم...

 

در لغت نامه ی من

"کاش" یعنی "چشمهای تــــــــــــو"

 

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 19:19 ] [ باران ] [ ]

پیش از تو

1
پیش از تو

سنگ بودم ؛

دست هایت

کبوترم کرد

جلد نگاهت !


 

2
پیش از تو

درخت بودم

نگاهت

تبر به جان من انداخت .


 

3

پیش از تو

ابر بودم

چشمهایت

قطره قطره آبم کرد !

 

شاعر:کامران فریدی

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 23:56 ] [ باران ] [ ]

در ستایشت

در ستایش موهایتـــــــ


می بویم گیسوانت را


تا فرشته ها حسودی کنند به عطر تو

شانه می زنم موهایت را


تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا

شعر می گویم برای تو

تا کلمات کیف کنند

مست شوند


بمیرند...


در ستایش دست‌هایتـــــــــ


وقتی که دل دست‌هایم


تنگ می‌شود برای انگشتان کوچکت

آن‌ها را می‌گذارم برابر خورشید

تا با ترکیبی از کسوف و گرما


دوری‌ات را معنا کنم...


در ستایش چشم‌هایتــــــــ


دست خودشان نیست


وقتی از فرط معصومیت

با تابشی از جنس عشق 


روح‌های ولگرد بعدازظهر را

بر نیمکتی سنگی


کشتار می‌کنند

چشم‌هایت...

[ شنبه 14 فروردين 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 23:17 ] [ باران ] [ ]

عاشقانه

اي کاش زبان نگاهم را مي دانستي


و با اين همه سکوت


مرا به خاموشي متهم نمي کردي


کاش مي دانستي من هميشه


با زبان چشمانم با تو سخن مي گويم


چشماني که از نديدنت


سيل ها دارند براي جاري ساختن


سخن ها دارند براي گفتن


غزل ها دارند براي از تو سرودن و


عشق ها دارند براي از تو فرياد کردن


کاش مي دانستي که من تو را

دوست دارم


کاش مي دانستي

 

 

[ چهار شنبه 2 فروردين 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 22:0 ] [ باران ] [ ]

خیال های مرده

 

 

رج به رج خیال های بافته ام را


شکافـــتی و گفــــتی:


اشتباه بافتـــــــــــــــــی,

 

دوباره ببافــــــ..!!


.

.

.

بی وفــــــا,,

.

.

چشم احساسم دیگر ســـــــویی ندارد

 

برای بافتن خیال دیگری,

 

بگذار لحظه هایم عریـــــان بمانند...

 

 

[ چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 1:34 ] [ باران ] [ ]

عاشقانه کوتاه...

تو را به‌ سبک خودم دوست دارم


من دنباله‌ روي عشق ديگران نيستم


فکر ميکنم کندن کوه براي ساختن تونل بهتر است


تا ابراز عشق

 

 

 

من آنچه را احساس باید کرد


یا از نگاه دوست باید خواند


هرگز نمی پرسم


هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟

 

قلب من و چشم تو می گوید به من : آری

 

 

 

 

[ شنبه 26 اسفند 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 1:10 ] [ باران ] [ ]

عاشقانه ای برای تو

هر بار


که بازي مي‌کرديم


قلب من


بهترين جا بود


که خودت را پنهان کني


مبادا که پيدايت کنم


آخرين بار


درش را قفل زدم


تا راه خروجت


ببندم


و اينک


سالهاست که در کنج دلم


غنوده‌اي


نه تو

ذوق فرار داري


و نه


من شوق پيدا کردنت


بازي ديگر تمام شد


محبوب من

 

 

 

[ شنبه 25 اسفند 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 23:58 ] [ باران ] [ ]

دلتنگی

 


مى بينى ...


از حرف هاى عاشقانه ى ما

تلفن هايمان عاشق هم شدند

 

من به درك!


دلم براى تلفنم مى سوزد

 

هرشب انگشتم را مى برد

روى شماره ات!

 

دلتنگ عشقش شده است بيچاره ....!

 

 

[ چهار شنبه 11 اسفند 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 23:56 ] [ باران ] [ ]

سه کوتاه!

1-


واژه هایم از دنده ی چپ بیدار شده اند

هر چه می خواهـــــم بنویسم

دوستـت دارم

می نویسند

درد

 

2-

احســـــاسم سکه است و من

قلکــــی گـــِلی

برای خرج کــــردنــش

باید شکـــست

 

3-


آه ...دنیــــــــــــــا

آرزوهـــــــایم یخ بست

در آتــــــــــش تو

 

 

 

[ سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 23:52 ] [ باران ] [ ]

تمنای نگاه

به چه لبخند زدی ؟!

 

به دل غم زده ام ؟ ...

 

یا تمنای نگاهم که تو را می خواند ؟ ...

 

یا زبانم که به لکنت افتاد ؟ ...

 

به چه لبخند زدی ؟!

 

به نسیمی که زسویت آمد

 

 و مرا ویران کرد ؟ ...

 

یا به قلبم که کنارت جان داد ؟ ...

 

دل من طوفانی است ...

 

موج غم می آید ...

 

کشتی ام در گرداب ...

 

ناخدا می خواهد

 

 و تمنای نگاهم که تو را می خواند ...

 

محمد مهدی جزیینی

 

 

 

 

[ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 22:51 ] [ باران ] [ ]

زمزمه در باد

 


من زیر آسمان خودم نشسته ام


تو زیر آسمان خودت

من کلماتم را

به باد می دهم

تو گوشت را


از باد ، پس گرفته ای

و در این فضا

بوی قلب برشته

بیداد می کند...

 

 

[ یک شنبه 18 بهمن 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 23:14 ] [ باران ] [ ]

جمله های خیس

مردها خدای فراموشی اند...

 

زن ها لای چرخ دنده های زمان گیر می کنند

 

مردها از قطارهای در حال حرکت

 

دست تکان می دهند

 

زن ها در ایستگاه

 

از روی زمین

 

بوسه جمع می کنند

 

مردها به دور زدن می بالند

 

اما زن ها...

 

در بکارت پرتگاه می مانند

 

با یک پلیور خاکستری

 

از فکر...

 

 

 

 

 

 

[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 1:37 ] [ باران ] [ ]

دلگیرم از تو

تار و پودم را بی مهری ات به یغما می برد
خسته ام
از دوست داشتنت
باور کردنت
سراب خاموش و بی رمق و بی جان روزهایي پر از بی کسی ام شدی ...
.
.
.
می ترسم
از باور مهری در قلبت
حقیقت نگاهت
از اینکه حضور داشته باشی
.
.
.
ناامیدم
از اینکه در آسمان کلامم معنایی بیایی
بگذاری دوستت داشته باشم
.
.
.
تمام شده تاب و تحملم تا
بفهمی تو را می خواهم...
دوستت دارم...

 

 

[ یک شنبه 24 دی 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه , ] [ 22:53 ] [ باران ] [ ]

من نه عاشق هستم

من به دنبال نگاهی هستم…

من نه عاشق هستم

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزد

من نه عاشق هستم

نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی هستم

که مرا از پس دیوانگی ام می فهمد!!

 

[ چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 1:9 ] [ باران ] [ ]

تپش لحظه دیدار


به تو می اندیشمــ

   به تو که حادثه ای در پس فردای منی

      به تو که از دیروز ، یافته ای در دل شیدای منی

         و چه زیباست صدایت و چه زیباست صدایی که مرا می خواند

            و چه زیباست نگاهی که به آن سوی افق دوخته امــــ

               و کاش می شد به کنارمـــ آیی

                  و تو را در تپش لحظه دیدار بیابمـــ

                     به دیدارت شاد و به امید رسیدنت بیدارمـــ

 

 

[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 23:59 ] [ باران ] [ ]

آتشی از عشق2


کاش شرایط اضطراری می شد...


سیلی 

    زلزله ای    

         جهنمی

 

مجبور می شدیم توی یک پناهگاه

کنار هم باشیم

 

[ چهار شنبه 9 آذر 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 14:0 ] [ باران ] [ ]

آتشی از عشق1


 

آن قدر تو را فریاد زده ام
که جاده در من به پایان رسیده است
قطارها به هم خورده اند
و ابرها فرو افتاده اند
آن قدر تو را فریاد زده ام
که قناری شعرم مُرده است
و هرچه در کوچه می شنوم
باد است
با صورت غمگین لال
آن قدر که
سبوها شکسته اند
و شراب از دست بد مستی ام
عصبانی ست
آن قدر تو را فریاد زده ام
که باز نمی توانم بگویم دوس...تت ...
و دیگر گلویم خالی ست

[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 21:0 ] [ باران ] [ ]

میخواهم اینجا بمانم..حرفی هست؟

  

  دستم به قلم نمی رود ، اما ..

   به قلم مو .. چرا !

    خزر می کشم پشت پلک هایم

  آبی ، آبی ، آبی تر ...

    شبیه آسمان شهری که هیچ یک از خانه هاش

   سهم ما نشد 

    و هیچ یک از خیابان هاش ،

   سهم گام های ما حتی !

    با پلک های بسته به دریا می زنم

     بی دلهره
     بی هراس
     بی تردید

    باد می وزد
    بوی پیراهنت مرا به خواب می برد
     می دانم !
     فردا صبح ، چشم در چشم تو بیدار می شوم

    در پیچ و تاب آغوش تو می پیچم
     و جهان از پشت پلک های تو آغاز می شود این بار !
     آبی .. آبی .. آبی تر ...

[ شنبه 4 آذر 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 1:10 ] [ باران ] [ ]

روزهای خاکستری

بعد رفتنت

نه آغوش پنجره اشتیاقی به صبح دارد

نه خلوت شب میلی به ماه و ستاره...

من مانده امــ

و پرده های آرامــ این اتاق تیره

     و تارهای عنکبوت...

 

اینجا

احتمال زندگی کمــ است

برنگرد!

 

 

 

[ یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 21:39 ] [ باران ] [ ]

بهانه‌ای نمانده است دیگر، برای عاشقی کردن!

1

مهم نیست این در

به کدام پاشنه می‌چرخد،

مهم تویی

که نه می‌آیی، نه می‌روی!

2

عاشق که باشی

می‌توانی چشم‌هایت را ببندی

و پرنده‌گان

جای تو حرف بزنند

مثل این شعر

که دارد جای من برایت آواز می‌خواند!

3

به مرگ فکر می‌کنم

و به زمانی‌که

از راه نرسیده، باز خواهد ‌گشت.

 

می‌دانم دوست داشتن تو

مرا نجات می‌دهد.

4

مادربزرگ - که خدا نور به قبرش ببارد - می‌گفت:

عاشق که باشی

هرگز نخواهی مُرد.

اما، خودش مُرد!

 

چه پارادوکس بزرگی‌ست عشق!

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 20:21 ] [ باران ] [ ]

درست مثلِ اناری شکفته‌اَم، به‌وقتِ چیده شدن!

نه باد می‌آید، نه نسیم

نه در باز است، نه پنجره‌ها،

اما، پرده‌ها تکان می‌خورند

قابِ عکس‌ها برق افتاده‌اند

و عطرِ خوشی در هواست.

 

نه، خیالات نیست؛

تو حتمن جایی دور از این‌جا

داری صندوقچه‌ی خاطره‌هات را گردگیری می‌کنی!

[ یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 22:0 ] [ باران ] [ ]

دروغ که میگویی...


 
دروغ که می گویی
زیباتر می شوی
 دروغ که می گویی
 میوه ممنوعه ام می شوی
 
از یک اثر ساده به شاهکاری از میکلانژ‌ تبدیل میشوی
 دروغ که می گویی
 
بگو
 باز هم بگو
 هرگز از ((دوستت دارم)) هایت
 سیر نمی شوم

 

[ جمعه 21 مهر 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 18:59 ] [ باران ] [ ]

خط روی خط...

گیر افتاده‌ایم پشت تپه‌ها

شبهایمان را با منور سفید کرده‌اند

 

روزهایمان را با هرچه گلوله‌ی توپ و تانک و اسلحه است ، سیاه

آب نداریم

 

جیره‌ی غذا به ته رسیده است

فرمانده نفس‌های آخرش را می‌کشد

 

گردان یتیم‌تر از همیشه

انگار به آخر خط رسیده است ؛


راستی سلام

تو خوبی؟


بی‌سیم‌چی را هم دیروز زدند

کسی جراتش را نداشت

من جانشینش شدم ؛

می‌دانی

با خودم گفتم

شاید فرجی شد

میان اینهمه موج و خط و اتصال

خط روی خط شد

افتاد روی خط خانه‌ی شما !
[ سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 14:57 ] [ باران ] [ ]

پیچک

پیچک میشوم

وحشی!!!

می پیچم

به پروپای ثانیه هایت

تا حتی نتوانی

آنی

بی من

"بودن" را

زندگی کنی!!!

 

[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 1:54 ] [ باران ] [ ]

برای دوست داشتنت

به قبله ام

که سرگردان یک نگاه توست قسم

ایمان می آورم

به شیطانی

که در چشم های تو می خندد

حرام می کنم خواب بی تو را

پناه می برم به آغوش بخشنده ات

و از آیه ای که بر لبهای تو نشسته است

هزار سوره تفسیر می کنم برای دوست داشتنت !

 

 

 

 

 

نگاه خانه خرابت را

از چشمهایم دریغ نکن

ویران می‌شود تمام زندگیم ...

 

کامران فریدی

 

[ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 17:34 ] [ باران ] [ ]

حیف که بارانم...

می شناسیَم ؟

بارانم!....باران

آشناتر از همه آشنایی ها!...بارانم

همانکه زمزمه صدایش تنها موسیقی آرام بخش تو بود!...باران

همانکه دست در دست باد تازگی را به صورتت مینواخت!...باران

همانکه جای میشد در کویر تنهاییت!

بی وفای فراموشکار من!

به من تو چه بودی؟

جز تکرار لحظه های خشک و بی حاصلی...

[ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 20:13 ] [ باران ] [ ]

من و باران


چه رقابت شیرینی ست

میان من و باران

من ببارم

یا باران

من طوفان کنم یا باران

من از سر سبزی برگ ها

قطره قطره

به روی گلبرگ های نسترن ببارم

یا باران

تو خود بگو

شانه ها و گونه های تو را...

من نشانه بگیرم یا باران؟

 

[ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 18:13 ] [ باران ] [ ]

اگر نقاش بودم...

من اگر نقاش بودم...

تو را شکل خدایان یونان میکشیدم

آنچنان که

مردانگی ات را میپرستم!

 

من اگر نقاش بودم!

تو را...

در خودم میکشیدم

طوری که هستی

ولی ناپیدایی...

لبهایت را

با طعم بهشت

و دستانت را...

از جاذبه...سرشار

 

 

[ سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 1:51 ] [ باران ] [ ]

تردید

دست دست کن

انقدر دست دست کن

تا عاقبت دست از تو بکشم

این همه نیامدن ها را

روی هم انباشته کن

تا آمدنت تکراری ترین روز زندگی ام باشد

 

از عشق هم میشود خسته شد

از دویدن ها و نرسیدن ها

این پاهای تاول زده تنگ آمدن

در کفش های بی قراری...

 

سمیه مشتاقی

[ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 15:7 ] [ باران ] [ ]

در دفتر دل نامیست که هیچگاه از قلم نمی افتد

برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬

 

دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است…

 

و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !

 

شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛

 

 

میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود

 

فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم

 

احساس می کردم بیش از این ،رخصت پیش رفتن ندارم

 

چیزهایی مثل

 

آینده

 

رفتن

 

ماندن

 

حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن...

 

[ جمعه 26 خرداد 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 21:36 ] [ باران ] [ ]

شعر کوتاه

دوستت دارم هایت را باور میکنم

درست

مثل امضای آخر نامه هایت

که می گویی خون است

اما طعم آب انار می دهد!!!

 

 

[ سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 12:21 ] [ باران ] [ ]